گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش
دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش
خونه ی اون حالا تو یه گلدون سفالی بودجای یارش چقدر تو این غریبی خالی بود
یادش افتاد که یه روز یه باغبون دو بوته داشتیه بهار اون دو تا رو کنار هم تو باغچه کاشت
با نوازش خورشید طلا قد کشیدنقصشون شروع شد و همش به هم میخندیدن
شبنمای اشکشون از سر شوق و ساده بودعکس دیوونگیشون تو قلب هم افتاده بود
روزای غنچه گیشون چقدر قشنگ و خوش گذشتحیف لحظه هایی که چکید و مرد و برنگشت
گلای قصه ی ما اهالی شهر بهار