loading...
♥بِه دُنبالِ رویاـها♥
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
امان از دست اينا.. 1 600 rosha_jon
مدیر انجمن 3 719 rosha_jon
کمبود انجمن 2 587 rosha_jon
ادم 2 585 mojtaba64
پسر خوب 7 882 setare
دوست پسر ازاری 6 1068 armin
آدم میشی یا آدمت کنم؟ 0 367 rosha_jon
لولو مسنجر 4 796 armin
انجمن ساکته 4 722 rosha_jon
پلیس انجمن 0 340 armin
پلیس انجمن 0 341 rosha_jon
قوانین(حتما مطالعه کنید) 0 350 rosha_jon
×روشـآ خآنوم × بازدید : 146 جمعه 19 اسفند 1390 نظرات (1)

عشق واقعی


پسر : من با تو زنده ام . بدون تو مي ميرم. من فقط تو رو مي خوام . اگه نباشي ديوونه

ميشم!!!

دختر لبخند مي زد و پسر به خودش مي باليد كه چقدر اون و معشوقش همديگر رو دوست

دارند.

روزگاري بود كه از دلدادگيشان مي گذشت . كه در يك سانحه آتش سوزي زيبايي دختر از

بین میره. وقتي پسر مطلع مي شه .بهانه هاي مختلف جور مي كنه و براي هميشه از او

خداحافظي مي كنه .ولي دختر همچنان عاشق پسر بود و غم دوري او براش خيلي سخت

بود. همه جا رو بدنبالش مي گرده تا بالاخره اونو درحالی که در بیمارستان بستری بوده پیدا

می کنه. پسر مدتي بعد از اينكه ازش جدا مي شه توی يك حادثه چشم هاش رو از دست

مي ده. دختر بالاي سرش مياد و بهش نگاه مي كنه و از اتاق بیرون میره.

پسر رو از اتاق عمل ميارن و بعد از اينكه بهوش مياد . وقتي چشمهاش رو باز مي كنن فرياد

مي زنه: من مي بينم . من دوباره دارم مي بينم!!

دختر كه در كنار در ايستاده بود وقتي صداي عشقش رو كه با خوشحالي فرياد مي زد

روشنید لبخند بر صورت سوخته ش مي شينه . پسر دور تا دور اتاق رو با چشمهاش

مي كاوه و خانومي رو مي بينه كه شالش رو روي صورتش انداخته و داره از اتاق خارج

مي شه . از دكتر مي پرسه اون خانم كيه؟ دكتر مي گه همون آدم فداكاريه كه چشمهاش

رو به تو بخشيده . پسر مي گه نذارين بره بهش بگيد بياد بايد ازش تشكر كنم . دختر رو صدا

مي كنن و اون بر مي گرده . و به كنار تخت پسر مياد . پسر مي گه شما كي هستين ؟

چرا همچين فداكاريي كريدن؟

دختر شالش رو كنار ميزنه و پسر شوکه میشه.

دختر : من خيلي وقته براي تو مردم . ولي من هميشه بيادت بودم و همه جا رو براي پيدا

كردنت گشتم تا تو رو اينجا و توي اين وضعيت پيدا كردم . وقتي ديدمت خشم نبود كه جلو

چشمهام رو بگيره بلكه به تنها چيزي كه فكر كردم اين بود كه من با چشمهام مي تونم بينايي

رو به تو بازگردونم تا بتوني براحتي زندگي كني . چون دوست ندارم هيچوقت زندگي برات

سخت باشه!

پسر كه اشكهاش سرازير شده بود گفت : چرا اين كارو كردي؟ تو بايد از من متنفر ميشدی،

تو بايد از زجر كشيدن من خوشحال مي شدي.

دختر گفت : من طعم عشق رو تنها براي يك بار تجربه كردم و اون هم عشق تو بود و تا ابد

هم تنها عشق تو براي من مي مونه . تو عشق رو درك نكردي و گرنه اين سوالا رو از من

نمي پرسيدي. من ديگه مي رم . تو ديگه منو نخواهي ديد ولي تا ابد عشق تو در دل من

هستش و اگه بازهم اتفاقي برات بيفته بدون كه من تنهات نمي ذارم. و برات آرزوي زندگي

خوبي دارم . و اميدوارم روزي طعم عشق واقعی رو احساس کنی... خداحافظ

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما در مورد وبلاگ من چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 171
  • کل نظرات : 84
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 71
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 40
  • بازدید امروز : 136
  • باردید دیروز : 62
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 350
  • بازدید ماه : 827
  • بازدید سال : 6,020
  • بازدید کلی : 63,868